رفتم حرم فضاي حرم غم گرفته بود
گويا عزاي آينه عالم گرفته
بود
بانوي آب و آينه آنجا حضور داشت
زينب براي مرثيه ها دم گرفته بود
بال و پر فرشته صدايش عجيب بود
آدينه بود و رنگ محرّم گرفته بود
اشك از تمام چشم زمان داشت مي چكيد
روي ضريح هاله ی شبنم گرفته بود
امشب تمام صحن حرم خيس اشك بود
زائر براي فاطمه ماتم گرفته بود
آميخته عطر نرگس بوي حبيب عشق
شهدِ خوشی بهشتِ حرم را گرفته بود
يك هاله نور مدار حرم را احاطه كرد
نوري عظيم دامن آدم گرفته بود
گردیده بود صحن، غرق در عزا و درد
مهدي براي زخم كه مرهم گرفته بود
محمد ضیایی